نگرش‌های اشتباه بورسی


حالا این اشتباه چیه؟ در ادامه مطلب همراه ما باشین تا اشتباهی که اکثر مردم انجام میدن رو براتون بگیم و یه راه‌حل خوب هم برای رفع اون بهتون معرفی کنیم.

احساس افول

اخیراً نتایج پیمایش ملی نگرش اقتصادی ایرانیان که به همت پژوهشکده فرهنگ، هنر و ارتباطات در سال ۹۹ انجام شده، انتشار یافته است. در یادداشت پیش‌رو تلاش می‌کنم توضیح دهم اولاً نگرش کلی ایرانیان نسبت به وضعیت اقتصادی کشور چگونه است و دوم، این نگرش چه الزاماتی برای سیاستگذاری به همراه دارد.

اهمیت پژوهش‌های مرتبط با نگرش و ارزش‌های مردم در این است که اساساً عملکرد مردم به عنوان یک پدیده عینی متاثر از تصورات ذهنی آنهاست. پس بخشی از آنچه واقعیت‌های عینی آینده را می‌سازد، تصورات ذهنی اکنون است. بی‌توجهی به نگرش مردم حتی در کشوری که حاکمان در حال پیشبرد پروژه توسعه هستند ممکن است باعث وقوع یک انقلاب اجتماعی و خارج شدن کشور از مسیر توسعه شود. نگرش مردم عموماً با تجربه‌های روزمره آنها نسبت دارد و نه با نظریات و واقعیت‌های علمیِ تجربی. اینکه خانواده، گروه همسالان و افراد محبوب و مشهور چه فکر می‌کنند، بخش زیادی از نگرش افراد را تشکیل می‌دهد. در دنیای امروز رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی نیز منابع متکثری برای فهم و قضاوت واقعیت‌ها در اختیار مردم قرار داده است.

باید توجه داشت که ممکن است اریب و خطاهای متعددی در فهم و نگرش مردم نسبت به یک پدیده و آنچه آن پدیده در واقع هست وجود داشته باشد. به عنوان مثال 20 سال پیش قضاوت یک شهروند تهرانی از وضعیت اقتصاد کشور در نبود آگاهی از مشکلات اقتصادی حاشیه‌ها و مناطق محروم انجام می‌پذیرفت. ممکن است امروز وضعیت این مناطق به نسبت گذشته خیلی ارتقا یافته باشد. اما شهروند تهرانی که امروز به واسطه فضای مجازی تصویری فراگیرتر از اقتصاد کشور دارد، به احتمال زیاد وضعیت اقتصاد را به نسبت 20 سال قبل خیلی بدتر ارزیابی کند. پس نگرش مردم هرچند مهم و تاثیرگذار بر عملکرد آنهاست اما ممکن است اشتباه باشد.

بر اساس داده‌های پیمایش ملی نگرش اقتصادی ایرانیان در سال ۹۹، بیش از ۶۱ درصد مردم معتقدند در این شرایط اقتصادی به آنچه می‌خواهند نمی‌رسند. بیش از ۶۲ درصد از پاسخ‌دهندگان نیز معتقدند که وضعیت اقتصادی جامعه در آینده بدتر می‌شود. به وضوح مردم وضعیت اکنونِ اقتصاد را بد ارزیابی می‌کنند و روند رویدادها را به گونه‌ای می‌بینند که آینده از اکنون بدتر خواهد شد. اجازه دهید نگاهی تاریخی به روند تغییرات نگرش اقتصادی مردم ایران داشته باشیم. بر اساس داده‌های پیمایش‌های ملی در سال ۷۹ حدود ۷۷ درصد از مردم معتقد بوده‌اند در جامعه ایران فقرا در حال فقیرتر شدن و ثروتمندان در حال ثروتمندتر شدن هستند. سال ۸۲ درصد افرادی که میزان نارضایتی خود از اقتصاد کشور را کم اعلام کرده بودند ۷۰ بوده است. این درصد نارضایتی در سال‌های ۹۴ و ۹۸ به ترتیب ۵۸ و ۷۰ است. پس نارضایتی از وضعیت اقتصاد در ایران یک پدیده مزمن است که حداقل بر اساس داده‌ها ۲۰ سال است که تداوم یافته. البته این تمام ماجرا نیست.

در تمام این سال‌ها اکثریت مردم نه‌تنها وضعیت اقتصادی زمان خود را بد ارزیابی می‌کردند، بلکه وضعیت را نسبت به پنج سال قبل بدتر می‌دانستند و همچنین باور داشتند که در پنج سال آینده اوضاع از این هم بدتر می‌شود. این همان چیزی است که محمد فاضلی در کتاب «ایران بر لبه تیغ» آن را «حس افول» می‌نامد. حداقل 20 سال است که اکثریت مردم از شرایط اقتصادی کشور ناراضی‌اند و از این بدتر آن را در سراشیبی و روبه‌زوال می‌بینند. این تصویری است که پیمایش‌ها از نگرش مردم ایران به‌دست می‌دهند.

اقتصاد اگر نگوییم کلیدی‌ترین، حداقل یکی از اصلی‌ترین و تاثیرگذارترین مولفه‌هایی است که افراد در هنگام تصمیم‌گیری آن را ملحوظ می‌دارند- یا مجبورند که چنین کنند. ثروت و درآمد خود را چگونه حفظ کنیم؟ آیا بهتر نیست آن را از یک اقتصاد در حال زوال خارج کنیم و به کالاهای سرمایه‌ای تبدیل کنیم؟ حال که نمی‌توان از آینده مطمئن بود شاید بهتر است در لحظه زندگی کنیم و به مصرف بی‌حدوحصر رو بیاوریم. منطقی‌تر نیست که گرایش‌ها و علایق فردی‌مان را در انتخاب رشته و شغل آینده رها کنیم و به دنبال شغل پردرآمدی باشیم تا حداقل در این اقتصاد در حال فروپاشی بتوانیم به حیات ادامه دهیم؟ اصلاً شاید ضروری است که جان و مالمان را برداریم و از این کشور خارج شویم. تمام این تصورات ذهنی که عملکردهای مختلفی در ساحت‌های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به همراه دارند، زاییده همان نگرش اولیه هستند.

پیمایش ملی نگرش‌های اقتصادی ایرانیان به ما می‌گوید بیش از نیمی از مردم معتقدند موفقیت ثروتمندان محصول کار و تلاش آنها نیست. این عقیده چه الگوی عملکردی را در جامعه ترویج می‌کند؟ چه احساسی از اعتماد اجتماعی را در میان مردم ایجاد می‌کند؟ این یک فاجعه برای سرمایه اجتماعی است که ۷۱ درصد از مردم معتقدند «بیشتر افراد سودجو و به دنبال منافع شخصی هستند». در چنین فضایی از بی‌اعتمادی و بدبینی نسبت به سایر شهروندانی که قرار است در ارتباط با آنها زندگی و کسب‌وکار خود را بنا کنیم و ارتقا دهیم، چقدر می‌توان توقع پویایی و شکوفایی داشت؟

حال سوال اساسی این است که این نگرش اجتماعی چه الزاماتی برای سیاستگذاران به همراه دارد؟ هنگامی که در پی تصمیم دولت برای افزایش قیمت حامل‌های انرژی در سال ۹۸ اعتراضات خیابانی به وقوع پیوست، بسیاری از تحلیلگران سیاسی اعلام کردند که دیگر نباید منتظر هیچ‌گونه تصمیم و تغییر بزرگی در دوره روحانی بود. عدم همراهی مردم با تصمیمات دولت‌ها اعتمادبه‌نفس و قدرت ریسک سیاستمداران را از آنها می‌گیرد و مانع جدی بر سر راه تصمیمات اصلاح‌جویانه ایجاد می‌کند. هرکس که در ایرانِ امروز در مقام سیاستگذار قرار می‌گیرد باید در نخستین گام نگرش و فضای ذهنی مردم را نسبت به برنامه‌های خود در نظر آورد و بعد خط‌مشی تعیین کند. همچنین تلاش برای ارائه تصویری از وضعیت موجود که با فهم اکثریت جامعه ناهمخوان باشد، تنها به کاهش مشروعیت منجر می‌شود. البته نباید در دام پوپولیسم افتاد و با تظاهرِ ریاکارانه بر موج نارضایتی مردم سوار شد. در واقع نه باید به باور مردم بی‌توجه بود و نه به تایید نسنجیده آن پرداخت. باید آن را به رسمیت شناخت. اگر مردم گمان می‌کنند خصوصی‌سازی به‌طور کلی پیامدهای منفی‌ای دارد و آن را با چوب حراج زدن بر دارایی‌های عمومی یکی می‌دانند، باید قبل از انجام هرگونه خصوصی‌سازی با بهره‌گیری از ابزارهای رسانه‌ای همچون دم‌ودستگاه عریض و طویل صداوسیما این باور را اصلاح کرد.

باید به مردم اثبات کرد که شرایط فرق کرده و قرار است طرحی نگرش‌های اشتباه بورسی نو درانداخته شود. البته به مردم ناراضی و بدبین نمی‌توان اوهامی درباره تبدیل شدن به «رتبه یک اقتصاد در چشم‌انداز تمدنی» را قالب کرد. بلکه باید گام‌به‌گام پیش رفت. در موقعیتی که اکثریت جامعه برای سال‌ها اقتصاد را رو به افول دانسته‌اند، قبل از ورود به هر اقدام اصلاحی باید اراده خود برای تغییر مسیر را نشان داد. نیکلا گیلائوری درباره دلایل پیروزی اصلاحات گرجستان بین سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۴ می‌گوید نتایج موفقیت‌های جزئی به ما سرمایه لازم برای برداشتن گام‌های بزرگ‌تر را می‌داد. این همان ایده‌ای است که در رویکرد توانمندسازی حکومت بر آن تاکید می‌شود: «موفقیت قابلیت می‌آورد و نه برعکس.» باید کارهای کوچک در درون یک برنامه منسجم (و نه یک برنامه جامع و بی‌سروته) تعریف کرد و سپس به پشتوانه عملکرد قابل قبول و پیروزی در هر گام، گام بعدی را برداشت. ممکن است در این بین اشتباهاتی هم مرتکب شویم، راه حفظ و ترمیم اعتماد مردم این است که با شجاعت اشتباهات خود را بپذیریم و به آن اعتراف کنیم.

زمانی که به تاریخ رجوع می‌کنیم و دست به مقایسه تجربه کشورهای مختلف می‌زنیم درمی‌یابیم که در هر شرایطی و از هر نقطه‌ای می‌توان وارد مسیر توسعه شد. ممکن است در شرایط وخیم‌تر هزینه و زمان بیشتری برای پیمودن توسعه نیاز باشد اما هرگز نمی‌توان ادعا کرد قرار گرفتن در مسیر توسعه ناممکن شده است. اگرچه در اثر انبوهی از تصمیمات غلط و ناکارآمدی در عملکرد حاکمان نگرش مردم منفی و بدبینانه شده است اما با به رسمیت شناختن این واقعیت و تن دادن به الزامات آن می‌توان به خلق امید پرداخت.

نگرش‌های اشتباه بورسی

اگر شما یك سهام را بفروشید تا سود آن به دستتان برسد، ممكن استبعدا این گونه احساس كنید كه اگر كمی دیرتر سهام را فروخته بودید، پول بیشتر به دستمی‌آوردید. برخی افراد در یك بازار سهام، چندین میلیون تومان پول به دست می‌آورند،اما مجددا قیمت‌ها به حالت عادی برمی‌گردد و این پول‌‌ها محو می‌شود. بسیاری ازافراد به این نكته توجه نمی‌كنند كه چنین فرصت‌هایی ممكن است هیچ‌گاه تكرار نشود. عده‌ای نیز نه تنها سود حاصل از این سرمایه‌گذاری را از دست می‌دهند، بلكه اصلسرمایه را نیز می‌بازند. برای این افراد، آنچه دردناك‌تر از عدم كسب سود است، ایناست كه ابتدا برنده بازار بوده‌اند اما بعدا تمام سرمایه را از دست داده‌‌اند.

مثالی از این مورد، شركت سوئدی Ericsson است كه در سال 1998 می‌توانستیدسهام این شركت مخابراتی را به ارزش 20 دلار بخرید. از آن زمان، سهام این شركت رو بهرشد گذاشت تا اینكه یك سال بعد به 90 دلار رسید. اگر شما فرد خوش‌شانسی بودید،می‌توانستید در همان زمان، تمام سهم‌های خود را به قیمت 90 دلار بفروشید، اما درعوض بسیاری از مردم، آن قدر این سهام را نزد خود نگه ‌داشتند تا اینكه در سال 2002و قبل از تفكیك معكوس 1 به 10 توسط این شركت، ارزش سهام آن به 1 دلار رسید. هزارانسرمایه‌گذار سوئدی و آمریكایی، سرمایه خود را درEricsson (و بسیاری از سهام‌های بخشتكنولوژی) از دست دادند.

اگر شما یك سهام برنده را دارید، احتمالا تصورمی‌كنید كه فروختن زود هنگام آن، كار احمقانه‌ای است. این تصور باعث می‌شود كه شمایك شیوه فروش افزایشی را انتخاب كنید Michael Sincere . نام این شیوه را طرح 30-30گذاشته است. اگر سهام شما بیش از 30درصد رشد داشت، 30درصد از سهام خود را بفروشید. به این ترتیب هم احساس پشیمانی پس از افت قیمت را از بین می‌برید و هم احساسخوشحالی پس از رشد آن را به دست می‌آوریدTed Warren . می‌گوید: فروختن زود هنگامسهام، مطمئن‌تر از نگه داشتن طولانی مدت آن است.

آیا می‌دانید عدم فروشسهام در هنگام رشد آن، توسط افراد، چند تریلیون تومان در سال به سرمایه‌گذارانخسارت وارد می‌كند؟ متاسفانه بسیاری از مردم، نظم و انضباط لازم را ندارند تاهنگامی كه قیمت سهام به اندازه كافی بالا رفت آن را بفروشند. آنها یا از مالیاتمی‌ترسند، یا منتظر بالاتر رفتن قیمت سهام هستند. اگر شما به قدری روی یك سهام، سودكردید كه شما را ارضا می‌كند، 30درصد از این سهام را بفروشید. در این صورت شما بخشیاز سود خود را تثبیت می‌كنید، ضمن اینكه هنوز فرصت ارزیابی سبد سهام خود را نیزدارید.

۶ ریزش‌ مهم شاخص بورس در۳۰ سال و ثبت رکورد + معرفی منفی ترین سهم

بورس ایران از سال ۷۰ تاکنون شاهد ۶ ریزش‌ مهم شاخص و منفی ترین سهم با افت ۸۲ درصدی بوده و رکورد جدیدی را در روند اصلاحی ۹ ماه اخیر ثبت کرده است .

بورس ایران در حالی عمر 54 ساله را سپری می کند که از سال 68 با شروع دوباره و راه اندازی شاخص از سال 70 با دوره های متفاوتی عدیده ایی مواجه شده و در این میان کارگزاری سرمایه و دانش با بررسی تاریخچه اصلاحات و ریزش‌های شاخص بورس از سال ۷۰ تاکنون ، ۶ ریزش‌ اصلی شاخص را معرفی کرده است .

در این میان رکورد جدیدی هم در روند اصلاحی ۹ ماه اخیر ثبت و یک شرکت بورسی با افت ۸۲ درصدی ، منفی ترین سهم شده است .

ریزش‌ها و اصلاحات اصلی شاخص از ۱۳۷۰ به بعد:

۱. تیر ۷۱ تا مهر ۷۲ 👈🏻 ۲۲ درصد اصلاح طی ۴۶۴ روز

۲. مهر ۷۵ تا مرداد ۷۷ 👈🏻 ۳۲ درصد ریزش طی ۶۹۳ روز

۳. آذر ۸۳ تا تیر ۸۶ 👈🏻 ۳۵ درصد ریزش طی ۹۵۶ روز

۴. تیر ۸۷ تا فروردین ۸۸ 👈🏻 ۳۸ درصد ریزش طی ۲۵۸ روز

۵. دی ۹۲ تا دی ۹۴ 👈🏻 ۳۲ درصد ریزش طی ۷۲۰ روز

۶. مهر ۹۷ تا بهمن ۹۷ 👈🏻 ۲۰ درصد اصلاح طی ۱۳۹ روز

همانطور که مشخص است از سال ۷۰ تا امروز در تمامی دولت‌ها با تمام نگرش‌های سیاسی، افت و خیزهای شدید در بازار سهام بود. اما کدام یک شبیه‌ترین حالت به این روزها را دارد؟

در حال حاضر بازار از مرداد سال گذشته تا اردیبهشت سال جاری طی ۲۶۰ روز با افت ۴۸ درصدی مواجه شده و از این حیث رکوردی جدید ثبت کرده است!

بیشترین و نابودکنندترین هم نیز از شرکت "خگستر" با ۸۲ درصد ریزش بود .

ریزش ۳۸ درصدی سال ۸۷ بازار طی ۲۵۸ روز را می‌توان شبیه‌ترین ریزش به حال و روز این روزها درنظر گرفت. اما سوال اینجا است که فروردین ۸۸ پس از اتمام ریزش، بازار چه حرکتی نشان داد؟

شاخص کل پس از پایان ریزش طی دو سال از فروردین ۸۸ تا فروردین ۹۰ با حرکتی عجیب از ۷۹۶۰ واحد به ۲۶۶۰۰ واحد به میزان ۲۳۴ درصد جهش کرد تا یکی از شیرین‌ترین دوران بورس را برای سهامداران به ارمغان آورد.

فعال نمایی در مقابل عمل کردن- اشتباهی که روی بهره‌وری تاثیر میذاره

فعال نمایی در مقابل عمل کردن

خیلی از مردم در حال تلاش کردن برای اهداف خودشون هستن، اما اشتباهی که اکثر مردم مرتکب میشن چیه و چه چیزی رو بهره ‌وری اونا تاثیر میذاره؟ البته شاید این اهداف رو شما برای رشد خودتون تعیین کرده باشین یا توسط رئیس‌تون برای پروژه شرکت تعیین شده باشن.

اکثر مردم از این اشتباه خبر ندارن، چون معتقدن که مشغول انجام کارهای درست هستن و دارن پیشرفت می‌کنن. با این حال، در واقع تلاش این افراد هیچ نتیجه مشخص و خاصی نداره. برای همین این آدما گیج و ناامید میشن. بدون دونستن علت این اشتباه، رفع اون خیلی سخت میشه.

حالا این اشتباه چیه؟ در ادامه مطلب همراه ما باشین تا اشتباهی که اکثر مردم انجام میدن رو براتون بگیم و یه راه‌حل خوب هم برای رفع اون بهتون معرفی کنیم.

خب بیاید اول کار اشتباهی که باعث تغییر نتایج اهدافمون میشه رو پیدا کنیم. درواقع این اشتباه باعث این میشه که شما وقتی دارین سخت تلاش می‌کنین تا به نتیجه دلخواه‌تون برسین، فعال نمایی رو با عمل کردن اشتباه بگیرین. قبل از ادامه بحث، اجازه بدین با چند تا مثال مختلف، تفاوت فعال نمایی و عمل کردن رو به شما توضیح بدیم:

  • اگه هدف من کاهش وزن هست و در اینترنت یا کتاب‌ها به دنبال بهترین و موثرترین ورزش و رژیم لاغری هستم، این رو بهش میگیم فعال نمایی. ولی وقتی وارد عمل میشم، یعنی صبح زود شروع به دویدن می‌کنم یا خوردن شیرینی رو ترک می‌کنم، این میشه عمل کردن.
  • اگه هدف من پذیرش گرفتن در MBA باشه و مرتب بهترین مطالب موجود رو بخونم، ولی نظم خاصی نداشته باشم، این یعنی من فعال نمایی می‌کنم. ولی وقتی نتایج تحقیقاتم رو می‌نویسم و برای پیشرفتم یه سیستم اصولی داشته باشم، یعنی من در حال عمل کردن هستم.
  • اگه هدف من پس‌انداز پول برای مواقع اضطراری باشه، ولی فقط در مورد بهترین راه سرمایه‌گذاری تحقیق کنم و راجع‌به بانک و سرمایه گذاری در بورس فکر کنم، یعنی در حال فعال نمایی هستم. اما اگه واقعا یه حساب بانکی جداگانه باز کنم و ماهیانه پولی رو اونجا منتقل کنم، این میشه عمل کردن.
  • اگر می‌خوام عادت‌های نوشتاری جدیدی رو داشته باشم، اگه 50 ایده مقاله‌نویسی رو یادداشت کنم، یعنی فعال نمایی می‌کنم. اما اگه در واقع یه وبلاگ راه‌اندازی کنم و هر هفته شروع به نوشتن و انتشار مقالاتم کنم، یعنی در حال عمل کردن هستم.
  • اگه می‌خوام 10 کتاب رو در یک سال بخونم و مرتبا در مورد بهترین کتاب‌ها برای مطالعه یا بهترین نویسندگان در حال تحقیق هستم، این میشه فعال نمایی. اما اگه یه کتابی نگرش‌های اشتباه بورسی رو انتخاب کنم و در روز 5 صفحه بخونم، این میشه عمل کردن.
  • اگه به دنبال شروع شغل جدید هستم و مدام ایده‌هاشو مرور کنم، در مورد گزینه‌های مختلف کسب و کار و درآمد اون‌ها سرچ کنم، همه این‌ها میشه فعال نمایی. اما زمانی که یک مورد رو انتخاب کنم و برم سر کار، این یعنی عمل کردن.

فعال نمایی در مقابل عمل کردن

فعال نمایی چیز بدی نیست، این به ما کمک میکنه تا تحقیق کنیم، آماده باشیم و یاد بگیریم. فعال نمایی به ما اجازه میده تا برنامه‌ریزی کنیم و استراتژی داشته باشیم. همگی این‌ها به دانش ما اضافه میکنن. با این حال، هر چه‌قدر هم که استراتژی بزرگی رو به وجود بیاریم، ولی خودِ نگرش‌های اشتباه بورسی استراتژی به‌تنهایی هرگز نتیجه‌ای که می‌خوایم ببینیم رو ایجاد نمیکنه.

هر چه‌قدر هم که در مورد بهترین مکان برای سرمایه‌گذاری تحقیق خوبی انجام بدیم، اما به اون عمل نکنیم، هیچ فایده‌ای نداره. برای اینکه در مواقع اضطراری، خود به خود برامون یه حساب بانکی درست نمیشه. چون موارد اورژانسی از قبل خبر نمیدن که!

مهم نیست که می‌دونیم کدوم ورزش برای چربی‌سوزی شکم مفید هست، یا کدوم رژیم برای افزایش متابولیسم به کار میره، دونستن این‌ها هیچ کدوم باعث تناسب اندام ما نمیشن. در واقع ما باید اون ورزش رو شروع کنیم، غذای سالم بخوریم تا تفاوت رو به‌طور واضح ببینیم.

عمل کردن نتیجه بخش هست، نه فعال نمایی…

چرا ما درگیر فعال نمایی میشیم؟

اگه فعال نمایی به ایجاد نتیجه کمک نمی‌کنه، پس چرا در اول راه ما وقت، پول، انرژی و تلاش خودمون رو صرف فعال نمایی می‌کنیم؟!

همون‌طور که در بالا اشاره کردم، فعال نمایی به ما کمک میکنه تا یاد بگیریم، آماده بشیم و برنامه‌ریزی کنیم. به خاطر همین به هر حال با اون درگیر هستیم. اما بیشتر اوقات، ما این کار رو انجام میدیم فقط چون‌که می‌خوایم به خودمون و دیگران بگیم که در حال پیشرفت هستیم. ولی ما حتی اقدام به انجام کاری نمی‌کنیم و ریسک شکست رو نمی‌پذیریم. برای همینه که از عمل کردن اجتناب می‌کنیم و درگیر فعال نمایی میشیم. این ساده‌ترین و راحت‌ترین راه برای متقاعد کردن خودمون هست که فکر کنیم در حال پیشرفت هستیم.

البته، یه دلیل دیگه هم برای این مدل توجیه کردن وجود داره. در واقع ما نمی‌خوایم به‌خاطر نتایج کارمون توسط بقیه آدما مورد قضاوت یا انتقاد قرار بگیریم. به‌خاطر همین برای ما خیلی راحت‌تره که درباره‌ نوشتن بلاگ صحبت کنیم، تا واقعا در یه مکان بشینیم و شروع به نوشتن کنیم.

دفعه دیگه که رئیس شما گزارش پیشرفت کاری‌تون رو درخواست کرد، به نوع جوابگویی‌تون دقت کنید. آیا درباره کارهایی که می‌کنین، به رئیس جواب میدین؟ یا فقط درباره ایده‌هاتون صحبت می‌کنین؟

عمل کردن مترادف دستیابی به هدف و پیروزی نیست.

روند در مقابل پیشرفت

مفهوم “عمل کردن در مقابل فعال نمایی” رو می‌تونیم با مفهوم “روند در مقابل پیشرفت” هم در نظر گرفت و اون‌ها رو درک کرد.

روند یا همون فرآیند، مسیری هست که ما برای پیشرفت در جهت رسیدن به هدف نهایی، اون رو طی می‌کنیم. یعنی این مسیر به پیش رفتن و به جلو حرکت کردن ما ربط داره، ولی خودش پیشرفت نیست و فقط مسیر و فرآیند هست. روند و پیشرفت هر دو خیلی ضروری هستن. حالا سوال مهم اینه که، چی روند و پیشرفت رو موثر می‌کنه؟ پاسخ، قصد و نیت شما هست.

روند و پیشرفت

روند و پیشرفت فقط زمانی موثرند که با قصد و هدف شما از انجام کارها، همسو باشن. یعنی همگی این‌ها باید در راستای هم اتفاق بیفتن و بخوان کارها اون‌طوری انجام بشن که شما قصدشون رو داشتین. اگه شما دیدین که به هدفتون و اون کاری که قصد انجامش رو داشتین دارین نزدیک میشین، یعنی هم مسیر حرکت شما درسته و هم پیشرفت کردین.

اثر بخشی و / یا کارایی؟

این سوال یعنی آیا شما باید هم اثر بخش باشین و هم به دنبال کارایی باشین؟ یا اینکه باید یکی از این‌ها رو در مسیر رسیدن به اهداف‌تون انتخاب کنین؟ در ادامه براتون توضیح میدیم، ولی قبل از اون باید در حد یه جمله این دو اصطلاح رو تعریف کنیم. اثربخشی، یعنی اینکه تا چه اندازه‌ای به اون اهداف برنامه‌ریزی شده رسیده‌ایم. کارایی هم یعنی آیا برای رسیدن به اهداف، به طور خوبی از منابع موجود استفاده کردیم؟

حالا ممکنه یه فردی در فعال نمایی خیلی کارایی داشته باشه و به‌طور کارآمد عمل کنه. اما درواقع این جزو عمل کردن به حساب نمیاد. چرا؟! چون با این‌که مسیر خوبی داشته، از منابع هم به‌درستی استفاده کرده، ولی نتیجه‌ خوبی نداره. در واقع این مسیر به پیشرفت‌های ارزشمند یا دستیابی به نتایج مطلوب، کمک نمی‌کنه.

اگه کارهایِ بدون اثر و بدون نتیجه رو به صورت خیلی کارآمد انجام بدیم، یا برعکس، کارهایی رو با کارایی بالا انجام بدیم که می‌دونیم نتیجه‌بخش و موثر نیستن، هیچ‌کدوم اصلا ارزشی ندارن. پس چطوری می‌تونیم مطمئم بشیم که ما در حال انجام کارهای درست، در زمان درست و در مسیر درست هستیم، و اون‌ها رو با اثربخشی بالا (نتیجه خوب) و با کارایی مناسب (مسیر درست) انجام میدیم؟ در ادامه بهتون میگیم…

ذهن آگاهی

ایجاد هوشیاری، رمز موفقیت در موثر بودن و کارآمد بودن هست. اگه در مورد کاری که انجام میدیم هوشیار باشیم، می‌تونیم به خودمون کمک کنیم تفاوت بین فعال نمایی و عمل کردن رو درک کنیم. این‌طوری می‌تونیم تصمیم بگیریم که چه زمانی باید در فعال نمایی باشیم، چه زمانی باید از اون بیرون بیاییم و چه زمانی باید وارد عمل بشیم تا بین این دو توازن و تعادل برقرار بشه.

ذهن آگاهی

ذهن آگاهی 3 عنصر اصلی داره:

1.قصد: ما داریم یه کاری رو انجام میدیم، حالا قصد یعنی چرا ما داریم اون کار رو انجام میدیم و هدفمون از انجامش چیه؟ قصد ما در هدف و چشم انداز کاری که در حال انجامش هستیم، منعکس میشه. قصد داشتن به ما برنامه میده و اعمال ما رو هدفمند می‌کنه. این اهداف هستن که اقدامات ما رو عالی می‌کنن. شفاف بودن در اهداف و قصدمون از انجام کارها، باعث میشه که روند و پیشرفت در یک راستا قرار بگیرن و بعدش هر پروسه، ما رو یه قدم به پیشرفتمون نزدیک میکنه.

2. توجه: برای اینکه همه چیز رو واضح ببینیم، باید بتونیم به چیزایی که در حال حاضر انجام میدیم، توجه کنیم. توجه شامل مشاهدات و کسب تجربه میشه. ولی یادتون نره که این توجه با داشتن استرس زیاد به دست نماید. همین‌طور اصلا لازم نیست دائما هوشیار باشین. بلکه با کمی حواس جمعی می‌تونین نسبت به کارهایی که انجام میدین توجه عمیق و پرنفوذی داشته باشین.

توجه

3.نگرش: این‌که چطور به صورت عمدی به همه چیز توجه می‌کنیم، نگرش ما رو شکل میده. نگرش ما باید به سمت دستیابی به نتیجه نهایی باشه و کاملا درسته که میگن در نهایت نگرش ما هست که میزان موفقیت ما رو شکل میده.

بنابراین برای موثر بودن و کارآمد بودن، باید اول قصد و نیت خودتون رو مشخص کنین. یعنی به‌طور واضح اینو برای خودتون روشن کنین که قصد شما از رسیدن به فلان هدف یا آرزو چیه و بعدش با توجه به مشاهدات عمیق و دقیق، توجه خودتون رو بر دستیابی به اهداف‌تون متمرکز کنین. به این ترتیب فرآیند یادگیری درست میشه و به شما این امکان رو میده که به‌طور مداوم به پیشرفت خودتون ادامه بدین. یعنی هم به اثربخشی، یا همون نتیجه دلخواه‌تون دست پیدا می‌کنین، و هم مسیرتون کارآمد بوده و از منابع به‌خوبی استفاده کردین.

ذهن آگاهی فوری

اما شاید این سوال پیش بیاد که، آیا راهی برای رشد فوری ذهن وجود داره؟ بله. چون ذهن ما طوری طراحی شده که نمی‌تونه سوال‌ها رو نادیده بگیره. پس برای اینکه کاری کنین تا ذهنتون در زمان حال باشه، این سوال جادویی رو از خودتون بپرسین. بگین که“دقیقا الان دارم چیکار می‌کنم؟” این سوال بلافاصله ذهن شما رو با آگاهی کامل به لحظه حال برمی‌گردونه. حتما خودتون اینو امتحان کنین و نتیجش رو ببینید.

پس دفعه‌ بعد، وقتی بعد از تلاش برای اهداف‌تون به هیچ نتیجه‌ای نرسیدین، از خودتون بپرسید: “آیا من الان تو مرحله‌ فعال نمایی‌ام یا در حال عمل کردن هستم؟! ”

اگر تا انتهای این مطلب رو خوندین حتما بهتون توصیه می‌کنم که دو تا اپیزود مرتبط با «فعال نمایی» رو اگر تا حالا گوش ندادین، گوش کنین:

حالا که با این دو تا اصطلاح آشنا شدین، به ما بگین که شما انسان فعال نمایی هستین یا در حال عمل کردن هستین؟ یا اینکه به‌طور همزمان هر دوتا رو توی زندگیتون به‌کار می‌برین؟

خودِ جوانان در افزایش سن ازدواجشان چه نقشی دارند؟ / ازدواج به هنگام؛ زیر دست و پای نگرش‌های اشتباه

فشار‌های اقتصادی، تورم، بازار مسکن و لوازم خانگی عوامل موثری بر تاخیر ازدواج جوانان هستند. اما قطعا خود افراد هم نقشی در این عقب انداختن‌ها دارند. گاهی نگرش‌ها و باور‌های اشتباهی که پشتوانه‌ی منطقی ندارد به جوانان اجازه نمی‌دهد که مسیر ازدواج را به هنگام و به درستی طی کنند.

به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری دانشجو، فاطمه محمودی- این روز‌ها در مورد ازدواج جوانان چیز‌هایی می‌شنویم؛ مثلا اینکه سن ازدواج جوانان بالا رفته است یا آمار ازدواج پایین است و میدانیم که برای این‌ها باید کاری انجام شود. از فشار اقتصادی و بیکاری و مسائل ساختاری این چنینی گرفته تا آنچه درون خود جوانان میگذرد مانع ازدواج شده اند. از اهمیت و تاثیر مسائل اقتصادی و اجتماعی نمیتوان چشم پوشی کرد، اما در کنار آن‌ها موانع دیگری هم هستند که بر تاخیر ازدواج جوانان موثرند. پرنده‌ی آزاد ذهن به هر سویی به راحتی پرواز میکند و سر راهش به هزاران فکر و خیال بر میخورد که هر کدامشان ممکن است مانع جدی برای ازدواج به هنگام و با کیفیت باشد. خوب میشود اگر افراد به این پرنده‌ی آزاد هر از گاهی نگاهی بیندازند و حتی وقتی دیدند که اشتباه میرود بالش را قیچی کنند. در دنیای روان شناسی این تفکرات اشتباه، موانع ذهنی نامیده می‌شوند. این موانع ذهنی گاهی جلوی یک ازدواج ساده، سالم، به هنگام و با کیفیت را می‌گیرند.

جواد خدادادی عضو هیئت علمی گروه مشاوره دانشگاه علامه طباطبایی (ره) در گفتگو با خبرنگار اجتماعی خبرگزاری دانشجو موانع ذهنی را عامل بسیار پررنگی در تاخیر ازدواج جوانان می‌داند و برخی از آن‌ها را بر می‌شمارد: «نگرش‌ها و عینک غیر واقع بینانه به ازدواج یکی از موانع ذهنی است که می‌توان گفت عمده‌ترین عامل تاخیر در ازدواج است. وقتی حرف تاخیر ازدواج به میان می‌آید عمدتا ذهن‌ها به سمت عوامل اقتصادی و مالی می‌رود که با این اوضاع تورم، مسکن، کار و. کسی نمی‌تواند به راحتی از پس ازدواج بر بیاید؛ در حالیکه واقعا نقش مسائل اقتصادی و اجتماعی در تاخیر ازدواج خیلی پررنگ نیست. حتی می‌بینیم که در قشر‌های طبقه بالای اقتصادی و اجتماعی نرخ ازدواج زیاد بالا نیست. یعنی افرادی را می‌بینیم علیرغم اینکه اوضاع اقتصادی و اجتماعی خیلی خوبی دارند، ولی ازدواجشان را به تاخیر می‌اندازند؛ بر همین اساس مهم‌ترین مانع ازدواج و عامل افزایش سن ازدواج، موانع فکری و ذهنی ست.»

خودِ جوانان در افزایش سن ازدواجشان چه نقشی دارند؟ / ازدواج به هنگام؛ زیر دست و پای نگرش‌های اشتباه


سطح توقع حداکثری

خدادادی نگرش نادرست، انتظارات و توقعات نامناسب نسبت به ازدواج را آسیب‌زا‌تر از فشار‌های اقتصادی و اجتماعی می‌داند و می‌گوید: «جوانان با عینک غیر واقع بینانه‌ای به ازدواج نگاه می‌کنند. مثلا فکر می‌کنند لازم است برای تشکیل یک زندگی خوب موقعیت اقتصادی اجتماعی بالایی و مسکن و کار و ماشین داشته باشند. ما با این داشتن‌ها مخالف نیستیم، ولی این فکر که "باید همه چیز کامل باشد تا زندگی را شروع کنیم" یک باور غلط است و برای سلامت فرد و جامعه آسیب زاست. برخی جوانان معتقدند یا نباید زندگی را شروع کنند یا اگر می‌خواهند شروع کنند باید یک سطح بالایی از امکانات در اختیارشان باشد؛ در صورتیکه در تعریف ازدواج، ازدواج را یک فرایند اشتراک گذاری می‌نامیم. اشتراک و مشارکت در یک مسیر و تجربه کردن بالا و پایین‌های زندگی؛ یعنی افراد تصمیم می‌گیرند از زمان ازدواج به بعد، مسائل زندگیشان را با شریک زندگی حل و فصل کنند. اگر بحث بی مسکنی، مسائل اقتصادی، تورم، شغل و . است لازم است که زوج‌ها با هم این مسیر را پیش بروند، با هم حل و فصل کنند و با هم بدست آورند. چرا ما فکر می‌کنیم همه دغدغه‌های مالی و اقتصادی و اجتماعی باید حل و فصل شوند بعد ازدواج کنیم؟ درحالیکه زندگی زوجی یعنی اشتراک گذاری برای حل و فصل موانعی که وجود دارد. رمز یک زندگی با کیفیت مشارکت، همراهی و همکاری زوجین است وگرنه برطرف کردن نگرانی‌های اقتصادی و اجتماعی هیچ وقت نمی‌تواند به آن‌ها کمک کند که مسیر خوشبختی را طی کنند. ما مخالف وضعیت خوب مالی نیستیم و مخالف این نیستیم که افراد باید حداقل‌هایی را برای شروع زندگی داشته باشند، اما نگاه امروز از حداقل فاصله گرفته و حداقل‌های ازدواج شده است حداکثری و این نگاه حداکثری موجب تاخیر در ازدواج و آسیب در ازدواج شده است.»


کسب تجربه؛ اما با روش اشتباه

خدادادی به عنوان مشاور ازدواج و خانواده معتقد است افرادی که به امید کسب تجربه و شناخت جنس مخالف، وارد روابط عاطفی می‌شوند، ازدواج خود را عقب می‌اندازند درگیر یک باور غلط هستند و علیرغم تصورشان غالبا ازدواج پر چالش و بی کیفیتی خواهند داشت. او نگرش‌های اشتباه بورسی میگوید: «این باور در حال ترویج است که هر چه دوران مجردی را طولانی‌تر کنند و با جنس مخالف در ارتباط باشند شناخت بیشتری به دست می‌آورند، اما در حقیقت، اینطور نیست که با تجربه گرانبها وارد ازدواج شوند. متاسفانه این شکل روابط عاطفی چه بخواهیم چه نخواهیم روی کیفیت ازدواج اثر پررنگی خواهد گذاشت. این روابط که در آن دختر و پسر در نقش واقعی همسری نیستند به جای اینکه کمک کند افراد یک رابطه واقع‌بینانه و با کیفیت داشته باشند بالعکس باعث می‌شود با زنبیلی از تجارب منفی، نگاه‌های آسیب زا، انتظارات نابجا، مقایسه‌های ذهنی و استعداد بالاتر برای جدایی وارد زندگی مشترک شوند. این تجارب منفی اعتماد دختر یا پسر را به جنس مخالف کمتر می‌کند وحساسیت او را بالا خواهد برد. برای همین ورود به یک رابطه صمیمانه‌ی نزدیک برایش فوق العاده خطرناک به نظر می‌رسد و می‌خواهد آن خطر را از خودش دور کند؛ در نتیجه ازدواجش را عقب می‌اندازد.»

خودِ جوانان در افزایش سن ازدواجشان چه نقشی دارند؟ / ازدواج به هنگام؛ زیر دست و پای نگرش‌های اشتباه


چرخه معیوب رفتاری

وی یکی دیگر از عواملی که غالبا باعث تاخیر ازدواج می‌شود را در دسترس بودن جنس مخالف می‌داند و معتقد است خود جوانان با چرخه معیوبی از رفتار‌ها موجب افزایش سن ازدواج می‌شوند. او فرایند این مسئله را چنین بیان میکند: «یکی از دلایلی که افراد با موقعیت بالای اقتصادی و اجتماعی ازدواج نمی‌کنند همین در دسترس بودن جنس مخالف است. امروزه در دسترس بودنِ بده بستانِ عاطفی، بالاخص در دسترس بودن دختر‌ها برای آقایان راحت شده است. گاهی نگرانی دختران از ازدواج نکردن و دور ماندن از موج آسیب زای داشتن دوست از جنس مخالف، آن‌ها را به این سمت هول می‌دهد که در فضا‌های اجتماعی وارد روابط شوند و برای حفظ رابطه از قید‌های خود فاصله بگیرند. این وضعیت موجب میشود که به دلیل در دسترس بودن دختران، انگیزه و تمایل روانی پسران برای برای ازدواج کمتر شود؛ زمانیکه پسران به عنوان پیشگامان ازدواج از تشکیل زندگی مشترک دوری می‌کنند دوباره نگرانی دختران بیشتر می‌شود و بیشتر وارد روابط آسیب زا می‌شوند؛ بنابراین خود جوانان با چرخه معیوبی از رفتار‌ها فرایند ازدواج را عقب می‌اندازند.»


سخت‌گیری در انتخاب

جوانان در انتخاب همسر دنبال بهترین گزینه هستند و در گیرودار یافتن بهترین و ایده‌آل‌ترین گزینه ازدواجشان را به تاخیر می‌اندازند؛ در حالیکه انتخاب، به تنهایی باعث موفق بودن یک ازدواج نمیشود و نحوه رفتار‌ها و مهارت‌های ارتباطی در طول زندگی نقش مهم و زیادی در شکست یا توفیق ازدواج دارد. خدادادی در این باره می‌گوید: «یکی از نگرش‌های غیر واقع بینانه جوانان که موجب سخت گیری در انتخاب همسر میشود این است که آن‌ها فکر می‌کنند یک نفری باید پیدا شود که بتوان همه جوره روی او حساب کرد و به این فکر می‌کنند که آیا این فرد "دقیقا" همان کسی است که میتوان با او خوشبخت شد یا نه. برخی از جوانان فکر می‌کنند باید با کسی ازدواج کنند که خیلی متفاوت از دیگران باشد و، چون آدم یک بار بیشتر ازدواج نمیکند پس باید با یک فردی ازدواج کند که ویژگی‌های خیلی خاصی داشته باشد. متاسفانه این معیار‌ها و ایده آل‌ها برگرفته از رمان ها، ترانه ها، فیلم ها، فضای مجازی و . است که مبتنی بر تخیلات اند نه یک زندگی واقع بینانه. آن‌ها فکر میکنند که انتخاب سهم خیلی زیادی در ازدواج موفق یا ناموفق دارد و برای همین روی اینکه با چه کسی ازدواج کنند یا نکنند خیلی حساب می‌کنند و دنبال کسی هستند که مسیر خوشبختی را برایشان فراهم کند. این‌ها باعث سختگیری برای ازدواج میشود و این باعث میشود که افزایش سن داشته باشیم و خود افزایش سن دوباره باعث سختگیریِ بیشتر می‌شود و این دوباره شد یک چرخه معیوب. ناگفته نماند متاسفانه امروزه بیش از اینکه افراد دنبال این باشند که یک گزینه مناسب برای ازدواج باشند و قابلیت‌ها و ویژگی‌های خیلی خوبی در خودشان شکل دهند، به دنبال یک گزینه مناسب هستند؛ که این خیلی غلط است. هر فردی باید به خودش پاسخ بدهد که چقدر خودش برای یک ازدواج موفق آماده است و پختگی لازم را دارد.»

خودِ جوانان در افزایش سن ازدواجشان چه نقشی دارند؟ / ازدواج به هنگام؛ زیر دست و پای نگرش‌های اشتباه


نگاه نقادانه به خود؛ مهم‌تر از خودآگاهی

خود آگاهی و اینکه جوانان خودشان و معیار و ملاک هایشان را بشناسند مهم است. ممکن است فرد گاهی به این دلیل که نسبت به خودش شناخت کافی ندارد یا از ملاک و معیار‌های خود بی خبر است نتواند در مورد ازدواجش تصمیم بگیرد و همسرش را انتخاب کنند. خدادادی با بیان اینکه شناخت از خود در هرکاری واجب است به مرحله‌ی مهم تری هم اشاره میکند: «سوا از خود آگاهی این مهم است که فرد معیار و ملاک‌های خود و عواملی را که در فرایند رشد و زندگی در او شکل گرفته است یا از طریق دوستان، کتاب، رسانه و . یاد گرفته است، بازنگری کند و از خود بپرسد که آیا این ملاک‌ها و تفکرات درست است یا نه. توانایی بازنگری و یک نگاه نقادانه که موجب شود فرد ملاک و معیار‌های خود را به نقد بکشد، درست و غلطش و کارآمدی اش را بفهمد، بیشتر از خود آگاهی مهم است.

مثلا یک نفر به این خودشناسی رسیده است که من آدم مسئولیت پذیری نیستم؛ ولی اینکه بگوید من به این شناخت نسبت به خودم رسیدم پس ازدواج نمیکنم، خودِ این محتوا غلط است. ممکن است بعضی افراد بگویند من، چون خودم را میشناسم ازدواج نمیکنم در حالیکه آن فرد خودش را غلط می‌شناسد یا به شیوه‌ی غلطی می‌شناسد و معیار و ملاک‌های شناختش غلط است. پس صرف خودآگاهی هیچ وقت نمیتواند کمک کننده باشد، چون ممکن است جوانی خودش را بشناسد، ولی این خودی که وجود دارد نیازمند یک تغییرات و بازنگری و اصلاحاتی است. فرد باید ببیند جایی که ایستاده است ستون‌های محکمی دارد یا نه.»


مهندسی فکری و فرهنگی، راهی برای کنار زدن موانع ذهنی جوانان

این استاد دانشگاه در رابطه با حل مسائل گفته شده به وظایف دولت و مراکز آموزشی اشاره میکند: «دولت باید بر مهندسی فرهنگی و فکری افرادی که میخواهند ازدواج کنند، متمرکز شود و افراد را به سمت یک نگاه سالم به ازدواج، نگرش‌های واقع بینانه و رها کردن انتظارات غیر واقع بینانه سوق دهد. مسائل فرهنگی را از مسیر فرهنگی میتوان حل کرد نه مسیر اقتصادی. تغذیه فرهنگی و فکری و دادن افکار مناسب به جوانان باید از جانب متخصصین انجام شود و عمدتا رسانه‌ها میتوانند این پیام‌ها را منتقل کنند. علاوه براین میتوان از بستر دانشگاه استفاده کرد؛ در حال حاضر یک دانشجو برای گرفتن مدرک کارشناسی باید میانگین ۱۳۲ واحد پاس کند؛ در این تعداد متاسفانه یک درس دو واحدی جهت آماده سازی جوانان برای ازدواج نیست. یا در فضای مدارس یک درس در طول یکی دو ترم میتواند کمک کننده باشد که افرد بتوانند نگرش‌های واقع بینانه و مهارت‌هایی که برای ازدواج لازم است را یاد بگیرند یا در مورد نگرش‌هایی که باید در خودشان تغییر دهند آموزش ببینند. متاسفانه بخشی از مشکلات زن و شوهر‌ها به این برمیگردد که یک نگاه سالم و سلامت محور به زندگی زناشویی ندارند، ضمن اینکه یک جای فرهنگی و کانالی اطمینان بخش برای آموزش در این رابطه وجود ندارد.»

ازدواج اتفاق مهمی در زندگی هر فرد است که باید به موقع و با نگاه درست شکل بگیرد. تفکرات غلط و نگرش‌های غیر واقع بینانه به ازدواج از جمله انتظارات بالا و رفاه طلبی در اول زندگی، ورود به روابط بدون چارچوب در دوران مجردی به امید کسب تجربه و شناخت جنس مخالف، ایده‌آل‌گرایی مبتنی بر تخیلات همه و همه میتوانند فرصت یک پیوند به موقع و زندگی مشترک باکیفیت را از جوانان بگیرند. لازم است افراد در برخی از تفکرات غیرمنطقی خود تجدید نظر کنند و قطعا برای این امر آموزش ها، برنامه ریزی‌های دولت و بخش‌های فرهنگی نیز میتوانند محرک خوبی باشند.



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.